الفــ.
موضوع عوض شده
روزی از چشمهات دنیا را میدیدند
حالا
نشسته اند در بنگاه
ادم معامله میکنند
چانه میزنند
چشمها اشانتیون شده است...
بــ.
میشکنم در حوالی چشمهات
خرده ریزها را جم میکنی / دسته دسته
با پست سفارشی، فدکس میکنی برایم
لبخند حساب نشده
اضافه بار میخورد
باران، پشت شیشه
ارام ارام صدایت میکند
هنوز دنبال جیب میگردی
افسوس
دستها با جیبها بیگانه اند در تابستان
پ.ن: متن ها، ویرایش نشده است.
احسان.ن / 8.8.92
بعدنوشت: این را الان اضافه می کنم!! دیگر از هیاهو خسته شده ام، دلم ی خواب طولانی می خواهد. رسانه، بازی با افکار عمومی و سروصداش باشد برای شما.
رس انه
پاره شد
حرف مادر و دختر / در نگاه هرز تلویزیون
پیچ روی پیچ هرز میشود / کانال ب کانال
پستانش را محکم گرفت
کلید را چرخاند
کانال همان بود ک بود
در این ساعت روز
اخبار فاحشهگی شهر
لحظه ب لحظه
کانال ب کانال پخش میشود
پارهگی حرمت
عادی شده / خون ِ جمود ِ لب خند ِ گنگ ِ قصاب ِ سرخپوش
تسبیحش را میچرخاند
هر دور 5 امتیاز
راهی نمانده تا خدا
یک سوراخ دیگر
ثواب تکمیل میشود / در شب جمعه
وقتی غم همبستر ذره ذره مردمان شهر شده
سایش سر انگشتان زخم با نوک پستان سفت شده در تاریخ معلوم
ب عبارتن اخرا
این اموزش ِ فراگیر ِ درد است
- مادر
- جان مردم
- هیس
- اری مردمان این شهر
فاحشهگی را
در پستوی کتابخانه شان میپرورند
جای بوی خوش کاغذ کاهی
اسپرم میپراکنند
در ذهن بیمار نسلی
ک
بودنش بوی هویت مرده میدهد
مادر تسبیح را بخور
راهی جز روسپیگری این سرخ پوشان سیاه نداریم
دیگر
بین پستان و دستان مادر فاصلههاست
نوکی ک دیگر کبود نیست
در زخم این درد ِ واگیر
احسان ن. تیر 92
پ.ن: این متن نیاز ب ویرایش دارد.
ب چپ و راست ربطی ندارد یا حتا زیر و بالا. مسئله اصلن چشم هم نیست. تمام حرف من این است چرا من ک کمبود عشق دارم – و این موهبت کمی نیست در این روزگاران – باید در گوشه خانه هرز بروم؟! حالا این ب کنار. شما فرض کن اگر این جا ممالک خارجه بود, ب همین راحتی تمام می شد. ن, عزیز من! این تازه شروع یک داستان هیجان انگیز بود. ن این ک داروخانه اصلی شهر 7 عصر نشده, تعطیل باشد؛ و تنها موجود کمعشقی با دُز زیر 8.9, 9 در شهر لنگ یک عدد قرص پایین نگهدارنده عشق باشد. خنده دار است. از ان هایی ک از گریه غم انگیز تر است! خدا از سر تقصیرات تان بگذرد.
ادامه دارد...
فروردین 92
پ.ن: لینک قسمت اول را اینجا ببینید.
زیر چشم چپم می زند. اصلن خوب نیست. نشانه کم شدن عشق است, برای قرص هرجا ک بگویید رفتم. ساعت 7عصر همه جا تعطیل است, خب. فقط می ماند صلیب سرخ ک ان هم خالی ست, چیزی ندارد! بار دوم ست ک زیر چشم چپم می زند. باید فکری کنم. همه نرم افزارها را هم امتحان کرده ام, فایده نداشت. فقط می ماند قرص...
یادم نیست خانوم باجی, این مواقع چ دم کردنی استفاده می کرد!
ادامه دارد...
فروردین 92