صبح از خواب بیدار می شوی می بینی... اه, تنهایی دیگر دیوانه کننده شده
کفش ب پا می کنی و می روی
می روی در شهر ... چرخ می زنی و تاب می خوری دور می زنی چپپپ راستتت, راست چپ حتا وسط
فایده ندارد, دلت جایی گیر نمی کند, گیر کرده – ان روزهای قدیم- نمی توانی خودت را گول بزنی!
دل فقط یک بار گیر می کند, فقط یک بار
دل خوشی های الکی
-س مهندس
-س، چ خبر؟
-سلامتی. مهندس اینو بی زحمت
-برگشتی یا می خوای بری؟
-می خوام برم، ی ۳،۴روز برم
-مگه تازه نرفتی؟!
-ن من
-من دارم تو همین تاریخ می رم. تو یک ماه پیش مگه نرفتی!؟
-این ی سال اصن مرخصی نرفتم!!
-سری قبل بعد از من
-سری قبل می خواستم برم،شما رفتین من
-اون ک ۲ماه پیش بود. اقای... رفت برگشت، نرفتی؟
-ن. می خواین، شما برین مهندس!؟ من فقط چند تا مرخصی ساعتی رفتم واسه دانشگاه
-این برگه پیشم باشه، چک می کنم بهت می گم؛ پیش خودت باشه؟ میری... فقط ممکنه جاش عوض شه، شایدم نشه