radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

شعر

 

 رس انه

 

 

 پاره شد 

 حرف مادر و دختر / در نگاه هرز تل­ویزیون 

 پیچ روی پیچ هرز می­شود / کانال ب کانال 

 پس­تانش را محکم گرفت 

 کلید را چرخاند 

 کانال همان بود ک بود

 در این ساعت روز 

 اخبار فاحشه­گی شهر 

 لحظه ب لحظه 

 کانال ب کانال پخش می­شود 

 

 پاره­گی حرمت 

 عادی شده /  خون ِ جمود ِ لب خند ِ گنگ ِ قصاب ِ سرخ­پوش 

 تسبیحش را می­چرخاند 

 هر دور 5 امتیاز 

 راهی نمانده تا خدا 

 یک سوراخ دیگر 

 ثواب تکمیل می­شود / در شب جمعه 

 وقتی غم هم­بستر ذره ذره مردمان شهر شده 

 سایش سر ان­گشتان زخم با نوک پستان سفت شده در تاریخ معلوم 

 ب عبارتن اخرا 

 این اموزش ِ فراگیر ِ درد است

 - مادر 

 - جان مردم

 - هیس

 - اری مردمان این شهر 

   فاحشه­گی را 

   در پس­توی کتاب­خانه شان می­پرورند 

  جای بوی خوش کاغذ کاهی 

 اسپرم می­پراکنند 

 در ذهن بی­مار نسلی 

 ک 

 بودنش بوی هویت مرده می­دهد 


 مادر تسبیح را بخور 

 راهی جز روس­پیگری این سرخ پوشان سیاه نداریم 

 دیگر 

 بین پس­تان و دس­تان مادر فاصله­هاست 

 نوکی ک دیگر کبود نیست 

 در زخم این درد ِ واگیر




احسان ن. تیر 92


پ.ن: این متن نیاز ب ویرایش دارد.



  

 

جا مانده...


 پارسال, درست قبل از این ک وارد صنعت بشوم, دوست عزیزی گفت:


 "می دونسی, همینگوی ب صورت داوطلب تو ارتش -فک کنم- اسپانیا خدمت کرده؟"

 

 

من فقط می دانستم صنعت دارد داغمان می شود. همین





 فروردین 92



دل تنگی


 ام روز دلم برای خیلی ها تنگ شد؛ برای مادرم, پدرم, برادرهام. دلم برای مادربزرگ ها و پدربزرگ هام تنگ شد. و برای عموها  و خاله ها و دایی ها و عمه ها نیز... ام روز دلم برای دوستان و دوستان نزدیک و دوستان خیلی خیلی نزدیک هم تنگ شد. ام روز دلم برای تو جور دیگری تنگ شد...

 کسی دستم را بگیرد,  ام روز دلم خیلی تنگ شد!!