radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

دیوان تئاترال




 زمستان 87 و بهار 88 را تمرین کردیم. برای ما ک بیش­ترمان اولین و اخرین کار تئاتری - حداقل در بازی­گری بود- تجربه ای گران­بها بود. این ک تیم خوبی داشتیم, حامیان خوب, سرپرست خوب و از همه مهم­تر کارگردان خوب یک طرف. متن خوب هم یک طرف. استاد محمد, استادانه با استفاده از متل­ها, ب بازخوانی تاریخ دست زده بود. اوردن فرهاد و روایتی دیگر از عشق فرهاد و شیرین در دل زمانه­ای تاریک و جور این بار از زبان فرهاد, و چ عجیب ک فرهادش را هم من بازی کردم!! دو اجرا داشتیم و هر دو در همان دانش­گاه خودمان! یکی درواقع تمرین­مان بود ک راجع بش نمی­توان سخن گفت و دیگری واقعن اجرا بود و البته قابل دفاع. دلم برای برای تئاتر تنگ شده و چ قدر بد است ک بعد از مدت­ها این روزها یاد "دیوان تئاترال" افتادم! کاش استاد محمد بود


پ.ن: نمایش "دیوان تئاترال" کاری از "باش­گاه دو تومنی­ها" با تهیه کننده­گی دفتر فرهنگ اسلامی دانش­گاه ازاد بندرعباس, پاییز 88 یک اجرا در دانشگاه داشت. کارگردانی این نمایش برعهده مجید سرنی زاده بود.



نظرات 2 + ارسال نظر
احسان رضائی دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ http://goojegeno.blogsly.com

استاد محمد روحش شاد مرد نجیبی بود سال 1386 با مهرداد امیر زاده برای ساخت فیلمی در باره حسین احمد نسب به منزلش رفتیم . در یک زیر زمینی در اطراف یک زندان در تهران زندگی میکرد در فقر و نداری. تابلوی کوچکی از عکس دخترش را در پشت میز کارش درست پشت سرش گذاشته بود احساس می کردم یک رابطه عاطفی شدید با دخترش داشت و او در کنارش نبود !! . روحش شاد

روحش شاد.
مم نون احسان ِ عزیز از همراه کردن ما با خاطره ت.

ادریس سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ب.ظ http://abi-sourati.blogsky.com

خدایش بیامرزاد

خداش بیامرزاد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.