ماهنامه شماره سوم جی منتشر شد. در شماره خرداد ماه، با مطالبی از :
مهدی مرادی زاده، شهاب آب روشن، نبی شهبازی، بهروز عباسی، احسان میرحسینی، ابوالفضل قاضی، منیژه آقایی، صدف محمودی و نسترن محسنی
در خدمت تان هستیم.
برای دانلود روی جی کلیک کنید.
بر اساس نظریهی آقای کوپر، انرژی کل جهان صفر است. یعنی مجموع تمام انرژیهای جنبشی، تابشها، جرمها و هرچه که هست توسط انرژی گرانشی خنثی شده و حاصل صفر خواهد بود. و این بیان میکند که ما، از هیچ پدید آمدهایم و در تقابل با جهانی که چنان، هیچ محسوب میشویم. تمام وجود ما از صفر پدید آمده و به صفر خواهد پیوست.
حال ما در میان این گونه بودگی، در میان نوعی خاص از نبودگی، بنزین را با تمام 75 درصد افزایش نرخش به خورد ماشینهای بدون ایربگ و ای-بی- اس مان میدهیم و در ستارخان میچرخیم. دافهای فلان تومانی میشویم و پول پروتز لبهایمان را این میپرازد و عمل دماغمان را آن. در دانشگاه به استاد جامعه میفهمانیم که دانشجوی مهندسی هیچ از مارکس و کمون اول و دوم نمیفهمد و با تقلبهای ناشیانهمان برای کوییز یک نمرهای که قطعن سرنوشت هیچمان را عوض نخواهد کرد، روح بسیار صادق استاد را آزرده میکنیم. او را بیشتر از پیش به جامعهای که در آن زندگی میکند، نمونهای از جامعهی اسلامی که روحی واپاشیده دارد، بدبین میکنیم. ما که هیچیم، سواد میآموزیم و پدر و مادرمان خروار خروار هزینه میکنند تا از بهترین معلمها بیاموزیم و در بهترین محیطهای آموزشی رشد کنیم و ما از تمام این امکانات و دانستهها برای لایک کردنها در فیس بوک و خواندن مجلههای زرد و دنبال کردن اخبار هنرپیشگان هالیوود استفاده میکنیم. دنیای زمینی ما سریع شدهاست و با شتابی غیر قابل تصور به ناکجا آباد میرود. ما دنیایمان را به سه قسمت نامساوی تقسیم کردهایم و نمیتوانیم بپذیریم که حتی در منطقهی سوم هم جایی برای ما وجود ندارد. ما آخریم. مای زیر صفر، مای زیر خط، مای جامانده در توهم. توهمی ناشی از تاریخ، بزرگترین دروغگو و بزرگترین دشمن. ما برای اثبات بودگیمان، هرچه کردیم نشد و بدتر شد و خراب شد و آوار شد روی سرمان و حالا جلوی دانشگاهها پارچه میزنیم و امضا جمع میکنیم برای خلیجی که ته ماندههای غرورمان شدهاست. غروری که خواهرانِ نهی از منکر جلوی دانشگاه زیر پای حماقتشان له میکنند و ما میمانیم و خشم فروخورده، و ما میمانیم و درج در پرونده، و ما میمانیم و پوچی آینده.
انرژی کل جهان صفر است و خورشید هر صبح با حرارتی ناشی از همخوابگی با سرزمینهای شیطان بزرگ،آمریکا، به گربهی مفلوک ما میتابد و آب زاینده رود را و آب کارون را و آب پریده در گلوی لولههای آب شهری را به تاراج میبرد و خشکسالی واژهی آشنای روزگار ماست.
پ ن: متن بالا، از وبلاگ خوش ذوق گره انتخاب شده و عینن در این پست قرار گرفته است. لینک مطلب +_