radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

شعر


اندوهم در تهران بزرگ



-الو!... الو؟.... الو؟!

مثل تمام شدن باطری موبایل...

چنین می کند مرگ/با زندگی

--------------------------------------------

   ۲-مادرم مرا فرستاد به تهران و

 نشست به بزرگتر کردن عکسم/ روی دیوار

 به مادرم بگویید

 من آدمی بر عکسم

 معکوس بزرگ می شوم انگار

 مثلا در همین تهران

 از روبروی سازمان بنادر و کشتیرانی

 نشد که یکبار بی دلتنگی بگذرم

 ای کاش از پدرم می پرسیدم

 به جز راننده ی کامیون

 آیا ملوان هم بوده؟

پدرم پول گذاشت توی جیبم 

دیپلمم را راهی تهران کرد و 

نشست جلوی تلویزیون 

به تنهایی تعجب کرد از اخبار

پدر خیال می کرد مدرک

کمک می کند به افزایش درک 

عقلم می رسد به داد شانه هایش 

من اما تازه فهمیدم

گاهی بلند کردن تابوت

از کول کردن دنیا سخت  تر است

برادرم بلیط خرید

مرا تحویل اتوبوسی داد

 که بیاوردم تهران

تهرانی که فریاد هایم را

   درست تحویل نگرفت

  ما اعتراضی هستیم

که به خیابانهایش وارد نبودیم.

  به جای  این کارها

 برادرانم ای کاش می انداختندم به چاه

  وزیر نفتی شده بودم لابد برای خودم

 که سفره هایتان را

با "یا کریم"های حیاط تقسیم می کردید. 

 از چیزی که در این جا غافل شدید

  اندوهم بود.

   اندوهم که بدون بلیط

  نشست روی صندلی  

  کودکی بود

که در تهران بزرگ 

                    بزرگ

                      بزرگ شد و

    هرچه کردم            

  دستم را در خیابانی ول نکرد 

  و دیگربا هم جا نمی شویم         

   روی یک صندلی 

  حتی  در میهمانی


شعر از حسن آذری

منبع: سپیده دمی که بوی لیمو می دهد




خبر


 داستانی هایی ک 4 ساله می شوند در همان 10 کلمه


 

 "فراموشی لی برای چهارمین سال پیاپی، جایزه‌ی ادبی داستان‌های ده کلمه‌ای را برگزار می کند. "



 برای توضیحات بیش تر کلیک کنید.