تا بعد
زن شتابان سمت اتاق خواب می رود. در جعبه کمک های اولیه را باز می کند. بتادین، چسب و باند استریل را بر می دارد. چشمش ب اینه روی جعبه می افتد. کمی مکث می کند. در را می بندد. سمت پذیرایی بر می گردد.
صدای شیون از همه طرف ب گوش می رسد. پدر با چهره ای گرفته بی هیچ کلامی و با کمک محمد برادر بزرگ تر به طرف قبر مادر میرود.
زن ب مرد رسیده ست. مرد ضبطی ک دل و روده اش باز شده را کنار دستش گذاشته. زن ارام کف دست مرد را ک زخمی ست و خون می زند میشوید و ضدعفونی می کند. با استریل و چسب دست مرد را می بندد. روی زخم باندپیچیشده را می بوسد. چشمش را روی ان می گذارد.
بویسوخته گی میاید. چهره زن در هم می رود. (سوووخت) سرش را از روی زخم بر می دارد.
- ایراد نداره عزیزم.
زن سمت اشپزخانه می رود. (ترحم نکن، دفعه اول..)
(باور کن) مرد نیز به طرف اشپزخانه می رود. ب اشتباه دستش را روی دستگیره در می گذارد. درد ِ زخم یاداوری می شود. ناخواسه ناله می کند. (اوووفففف)
- اره سوخت. مطمئن شو. برو بیرون نمی خوام ببینیش.
- ولی...
- لطفن.
مرد مسیر پذیرایی را می گیرد. دوربین ِ کنار ضبط ِ پخش و پلا شده را بر می دارد. از دوربین های اماتوری خانواده گی ست. به طرف بالکن می رود. شروع می کند ب عکاسی.
پنجره نیمه باز ساختمان روبرو. اشکال ابرهای اسمان. پسر و مادری در خیابان در حال قدم زدن هستند. مگس روی گلدان.
فروردین 95