زمستان 90 ی کار تئاتر اجرا شد, سالن هنرمندان فرهنگ سرای طوبای بندرعباس.
"بلندترین جای دنیا" بی کلام, خشن. تنها با بدن و اندک ابزار صحنه.
بعدها اتللو را دیدم از خانم تهرانی, روایتی بی کلام از شکسپیر.
تصمیم گرفتم درباره این اثار - ک بیش تر با بدن و کم تر با زبان و کلام با مخاطبش سخن می گوید- کمی بیش تر بدانم. بد ندیدم در این باره - و موضوعات دیگر - گپ و گفتی داشته باشم با ایسا صادقی کارگردان نمایش "بلندترین جای دنیا".
ب زودی حاصل این گفت گو را در همین رسانه خواهیم دید.
مم نون
ب چپ و راست ربطی ندارد یا حتا زیر و بالا. مسئله اصلن چشم هم نیست. تمام حرف من این است چرا من ک کمبود عشق دارم – و این موهبت کمی نیست در این روزگاران – باید در گوشه خانه هرز بروم؟! حالا این ب کنار. شما فرض کن اگر این جا ممالک خارجه بود, ب همین راحتی تمام می شد. ن, عزیز من! این تازه شروع یک داستان هیجان انگیز بود. ن این ک داروخانه اصلی شهر 7 عصر نشده, تعطیل باشد؛ و تنها موجود کمعشقی با دُز زیر 8.9, 9 در شهر لنگ یک عدد قرص پایین نگهدارنده عشق باشد. خنده دار است. از ان هایی ک از گریه غم انگیز تر است! خدا از سر تقصیرات تان بگذرد.
ادامه دارد...
فروردین 92
پ.ن: لینک قسمت اول را اینجا ببینید.