اشپز خانه
در پسین شامگاهی ک دوستت داشتم صدای وزیدن امد
باران می بارید
برگ ریز کلماتی بود ک مردم عاشقانه نامش می دادند
بهارها گذشت
بی لبخند
بی خاطره
ن قنوتی شد
ن باران راهش را بر پنجره خیال اورد
فقط گاهی / گاهی چهره ات را ارام از لای قران باز می کردم
ب صدای حافظ گوش می دادم
جغد
با حزنی همیشگی این بار نوید تلاش می داد
"افسوس" لبانت را چیده بود
بوسه سرک می کشید
تو اب را در روغن سرخ می کردی
جلز ولز اینه و چشمان تو اژیر خطر را هشدار بود
ترس، بیم ِ امید
جاهان در قحطی پستان خشک شده ات، جایی برای مکیدن نداشت
هر بار
هود، با ان صدای حماسیش بخشی از زیبایی ت را می برد
و من اشک هات را اسیر می کردم
ونگ ونگ صدای باهار / اهنگ پریدن شده بود
و تو لخت و عریان ب گیسوانت چنگ می زدی
....
بخشی از متن بلند اشپز خانه
مردآد 94
Like