بدون عنوان
گاهی فکر می کنم هر کدام از اعضای بدنم یک شخصیت مستقل به خود دارند. مثلن دست ها محمدرضا هستند. پاها جک. چشم ها سارا. شکم آقای هادسن و ... . این ها همه با هم تشکیل خانواده بزرگی به اسم بدن من را داده اند. از پدر و مادر این خانواده بزرگ نپرسید. این اعضا از روز اول به دنبال پدر و مادر خود گشته اند. یک روز گفتند آقای پیتر، مغز عزیز شما پدر هستید و خانوم دل، هلن شما مادرید. طولی نکشید بنا به یک جلسه خانوادگی و بعدها دعوای فامیلی، همه چیز زیر سوال رفت. این داستان با نجیب و مریم هم تکرار شد. اعضای محترم تازگی ها فهمیده اند حرام زاده اند و همین روزهاست جلسه خانوادگی دیگری شروع شود!
بندرعباس - زمستان 93