رادیو منا لطف کردند بازی وب لاگی طراحی کردند برای شب یلدا:
این بازی یه بازی واقعیه و هرکس می تونه یه تجربه ، یه بازی یا هرچیز جالبی که دوست داره رو توی وبلاگش معرفی کنه
توضیحات بیشتر را اینجا ببینید
بازی / پیشناهاد من:
ان زمان ک "کانون ادب و هنر" دانش گاه ازاد اسلامی بندرعباس هنوز زنده بود و ب حالت تعلیق در نیامده بود! با برخی از دوستان تصمیم داشتیم کارگاه داستان نویسی "پایان" را راه بیاندازیم, ک بنا ب دلایلی نشد ک بشود!
نحوه کار از این قرار است ک: نفر اول داستانی را شروع می کند ب اندازه یک پاراگراف, و حاصل دست رنجش را می دهد ب نفر بعد. نفر بعدی یک پاراگراف ب متن اول اضافه می کند و می دهد ب بعدی...
برای بازی رادیو منا پیشناهاد من "پایان" است.
شروع پایان من:
سیت عقب نشسته ام، در تاکسی باز می شود. دو خانم محترم هم می نشینند، بزرگ تر کیفش را می گذارد و تمام خودش را لای چادر جم می کند تا ب ذره ای از من نخورد. دختر شیشه پنجره را می دهد پایین. موبایل زنگ می خورد...
نفر بعدی ک یک پاراگراف ب متن بالا اضافه کرده و نفر بعدی را مشخص می کند: مفرد مونث بی مخاطب
بعدنوشت: با اجازه رادیو منا, طراح بازی اصلی پیشناهاد میدم هرکسی ک خواست تو بازی شرکت کنه, فک کنم روالش رو همه یاد گرفتیم. مم نون
دل خوشی های الکی
-س مهندس
-س، چ خبر؟
-سلامتی. مهندس اینو بی زحمت
-برگشتی یا می خوای بری؟
-می خوام برم، ی ۳،۴روز برم
-مگه تازه نرفتی؟!
-ن من
-من دارم تو همین تاریخ می رم. تو یک ماه پیش مگه نرفتی!؟
-این ی سال اصن مرخصی نرفتم!!
-سری قبل بعد از من
-سری قبل می خواستم برم،شما رفتین من
-اون ک ۲ماه پیش بود. اقای... رفت برگشت، نرفتی؟
-ن. می خواین، شما برین مهندس!؟ من فقط چند تا مرخصی ساعتی رفتم واسه دانشگاه
-این برگه پیشم باشه، چک می کنم بهت می گم؛ پیش خودت باشه؟ میری... فقط ممکنه جاش عوض شه، شایدم نشه
الف - تن خسته است, مغز برای خودش زرت و زرت تحلیل می کند!
ب- فاصله تان را با ادم ها رعایت کنید, ادم ها یک هو می زنند روی ترمز ... ان وقت شما مقصرید!
پ- متاسفم برات ای دل ساده
پ.ن: الف واقعیت تلخی ست, ب یک اس ام اس ساده ک کلی ذهن من رو ب خودش مش غول کرده, پ حال و روز این روزهای جنگی ست...
جنگ خودزنی ست, و ان چ جنگ را نحس می کند و نجس, کشته شدن دو نفر ب تنهایی نیست! با مرگ هر شخص, یک خانواده ویران می شود. پدر مادر خواهر برادر – فرزند همسر, دوستدختر نامزد و ... – ویران می شود. و دردناک تر این ک تو برای خاطر –حداقل- یک اقلیت بی شعور کشته می شوی!! مطمئن هستم اقلیت است, زیرا خواسته جمعی در این زمانه مطمئن شده ک جنگ کثافت است؛ بی شعور است زیرا ب خواسته منطقی جمعی تن نمی دهد.
این را گفتم ک اگر روزی دچار احساسات شدم, زمانه ی منطقی ام را ب یاد اورم. همین
*امیدوارم در موقعیت جنگ قرار نگیرم. مجبور ب کشتن یک نفر نشوم. جنگ گه است, موقعیت گهی ست. کشتن یک نفر, از بین بردن یک نفر تنها نیست. از بین بردن یک خانواده, یک فرهنگ و یک ارزوست و این نکبت است.
13/6/91
23:43