"تو گویی جغد شومی بر دیوار این آبادی می خواند "
جمله کوتاه بود و کلماتش ماسید چون قرابه ی زهری بر جدار گلو "مریم بهنام درگذشت " .
هیچ تسلایی نیست و باید تنها به حسرتی پذیرفت نبودنش او را که در تبعید روزگار می گذراند درحالی که دغدغه ها، غصه ها و سایه ی حمایتش را جایی همین حوالی گذاشته بود.
رادیو درخت ویژه برنامه ای بنام او آماده ی پخش دارد و من همین هفته ی پیش بود که از او گفته بودم به همراه یک تلنگر ، تلنگری که حالا آواری ست و راه گلو تنگ می شود،که از سرم دست بر نمی دارد این اشفتگی . .... چه دریغ ...
روحش شاد . تسلیت به مردم بزرگ و اهالی فرهنگ و هنر ایران زمین.
پ ن : بعد از انتشار این شماره ی رادیو درخت در این باره بیشتر خواهم گفت.
عکس : محمد بارکار عزیز
درود..
او نمی میرد نه ! پرسه گاه روانش همین حوالی است تا تو باشی آنگونه که باید...
با اینکه همه ی ما می دانیم که مرگ قواره ی او نمی شود که پیشتر از اینها مرگ را آنچنان به زندگی نشسته در شکل زیستن خود که جاودان
بماند چیزی از آن بار نمی کاهد از شرمساری و غفلتی که نباید اتفاق می افتاد.