موهای سارا فر بود. از همان‌‌ها که در هر پیچش "سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت". من دوست داشتم باد شوم و در موهای سارا روم. من دوست داشتم در موهای سارا ویراژ دهم. لابد وقتی من در موهای سارا ویراژ می‌دادم، صدای ووف می‌آمد. من سشوار نیستم. سارا خوب است.

دیروز اما موهای سارا دیگر فر نبود. موهای سارا مانند موهای حنا، همان عروسک یک چشم پانته‌آ، دختر همسایه خاله شازده، صاف شده بود. گفتند موهای سارا از اول صاف بوده است. سارا گفت "از برای دلبری چند صباحی" فر کرده بوده است. من گفتم: "آخه دلبری هم آداب داره لاکردار!". سارا چیزی نگفت. سارا خندید. من دژم شدم. من مغبون بودم. اما هنوز سارا خوب است.

بعد از دیروز من به هر چه ناصاف است شک دارم. به جاده چالوس شک دارم. به تابلو عکس برادر و زن برادرم روی دیوار که طلاق گرفته اند، شک دارم. به چین‌های دامن اشرف خانوم شک دارم. حتی به زمین! اصلا بگذار دیگر خودم باشم؛ ایها الناس! شک نکنید که زمین صاف است، گزافه‌گویی‌های گالیله همه اطوار این عجوزه هزار داماد بود از برای دلبری. 

 

پ.ن: سارا، دلنشین‌ترین اسم دخترانه‌ای ست که تا به حال شنیده ام، نام مادر بچه‌هایم!