radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

سانسور در سینما


 

 یک روایت از سانسور



۱- در دولت نهم و دهم بحثی پیش آمده بود مبنی بر اینکه برخی فیلم ها که مناسب تشخیص داده نمی شوند در بعضی شهرستان ها نمایش داده نشوند. کلیت این تصمیم چیزی جز یک توهین آشکار به شهرستانی ها نبود که همان زمان هم با مخالفت های شدید برخی سینماگران روبرو شد. اینکه بعد از لفظ شوخی شهرستانی حالا واقعا شهرستانی بودن به یک طبقه ی اجتماعی معنی می شد که می بایست تفاوت های عمده ای با پایتخت نشین بودن داشته باشد خودش جای بحث و سوال بود. امید می رود در دولت امید، کمی این نگاه های فرهنگی تغییر پیدا کند.
۲- سالهای پیش فیلمی ساخته شده بود به نام زندان زنان اثر منیژه حکمت، فیلم در تمام شهرستان ها از جمله بندرعباس به نمایش درآمد. برای طبیعی بودن فضای زندان، برخی شخصیت ها با کلاه گیس در فضای زندان نشان داده شده بودند. این فیلم سال ۷۹ ساخته شده است.
۳- چندی پیش فیلم کوتاهی در بندرعباس ساخته می شود که کارگردان برای نشان دادن وضعیت نابهنجار فرهنگی در چند پلان فیلم از کلاه گیس استفاده می کند. ابتدا فیلم با مخالفت اداره ی ارشاد استان هرمزگان روبرو می شود و حتی در یک جشنواره ی استانی اجازه ی نمایش پیدا نمی کند. چندی بعد همان اداره با همان مدیریت پیشین یعنی حجت الاسلام و المسلمین مریدی اجازه ی نمایش در یک سالن کوچک و بی کیفیت را برای نمایش فیلم صادر می کند. شرایط برای نمایش مناسب نیست.
۴- یک سال بعد همان فیلمساز با مدیریت جدید اداره وارد مذاکره می شود تا اجازه ی نمایش فیلم خود را بگیرد. حجت الاسلام والمسلمین مرشدی مدیریت کنونی اداره نیز این فیلم را مناسب شرایط فرهنگی استان نمی بینید تا نمایش داده شود. اما آن را به معاون هنری خود ارجاع می دهد. معاون دو دل است. هیچ کس با قاطعیت پشت این فیلم نمی ایستد. انگار همگی نگران یک چیز هستند. می خواهد موضوع را به روحانی اداره ارجاع دهند تا او با دیدن فیلم تشخیص بدهد که این فیلم امکان نمایش دارد یا نه…
با این تصمیم چند سوال مطرح می شود.

یک : این اداره مدیریت یا معاون هنری ندارد؟
دو : کارشناسان سینمایی کجا هستند؟
سه :‌ مگر مدیریت کنونی اداره ی ارشاد خودشان روحانی نیستند؟
چهار : آیا مدیریت کنونی همان نگاهی را دارد که چندی پیش وزارت ارشاد برای عدم پخش فیلم برای شهرستانی ها پیش گرفته بود؟
پنج : آن زمان فیلم منیژه حکمت در بندرعباس نمایش داده شد روحانی اداره ی ارشاد برای آن تصمیم گرفت؟
شش : تا کی  قرار است هنرمندان علی الخصوص سینماگران استان حذف و سانسور شوند؟ 

۵- هر زمان یک اداره ی فرهنگی از یک هنرمند حمایت کرد می شود اسمش را« فرهنگی» گذاشت در غیر این صورت «اداره ای» بیش نیست. حذف و سانسور تنها به سینما لطمه می زند. که البته تا کنون همین طور بوده است.


منبع: http://leee.us/archives/1392/06/4810

پ.ن: این متن, در صفحه سینما نشریه ندای هرمزگان تاریخ 92/6/19 منتشر شده است.

پ.ن1: لینک این خبر در صفحه سینما ندای هرمزگان

هـــَز



  منطقه هــَز*


این روزها ب بهانه مراسم شب قدر فرصتی دست داد کمی ب اتفاقات پیرامونی فکر کنم و نسبت خویش با ان¬ها را بسنجم. چرا بعد از ان¬تخابات و مشخص شدن نتیجه ان و واکنش¬های مثبت داخلی و خارجی راجع¬ب ان, هنوز برخی با خشونت از خواسته¬های مردم سخن می¬رانند؟ واقعیت خیلی ساده است. چرا نزد برخی برخورد با این واقعیت, این¬قدر سخت, پیچیده, خشک و خشن است.

ایجاد رعب و وحشت ِ اردوی افراط¬گرایان – ک ان¬تخابات اخیر ثابت کرد ایشان علی¬رغم ام¬کانات و هیاهوی زیاد, از پای¬گاه اجتماعی ِ ریشه¬دار برخوردار نیستند. بردن فضا ب سمت حوادث 88, سبب از سرگیری خواسته¬ای شده ک مردم با توجه ب شرایط موجود کشور و علی¬رغم این¬ک این موضوع را

اصلی¬ترین خواسته خود, در کنار مسائل اقتصادی, می¬دانند رسیدن ب راه¬حل ان¬را شاید ب بعد از ان¬تخاب کابینه واگذار کرده بودند. دوستانی ک تا پیش از مشخص شدن نتایج ان¬تخابات, روحانی را اصلاح¬طلب می دانستند؛ ب یک¬باره بعد از ان¬تخابات در رسانه¬های خود رنگ عوض کرده وی را با اصرار فراوان اصول¬گرا نامیدند؛ در حالی¬ک مردمی ک ب روحانی و البته برنامه¬ها و سیاست¬های وی رای دادند, برای این حرف¬ها پشیزی ارزش قایل نیستند. مردم منتظر بازخورد مناسبی از سوی رئیس¬جمهور ب مطالبات حداقلی و ب حق خویش می¬مانند. بزرگ¬ترین ویژگی اصلاح¬طلبان, اما, در این دوره از ان-تخابات واقع¬بینی ست ک در ادامه¬اش ب اعتماد مردم ب این ویژگی و رفتن ب سمت نجات ایران از وضع موجود منجر گردید. اما ن مردم و ن اصلاح¬طلبان ب یک موضوع دقت نکردند. این­ک هر بازی حداقل دو طرف دارد؛ ان¬تخاب عقلانیت از سوی اصلاح¬طلبان و اعتدال¬گرایان ک در ادامه¬اش با واکنش مثبت مردم مواجه شده نیاز ب عقل¬گرایی ِ طرف دوم نیز دارد!!

سوالی در این¬جا مطرح می¬شود ک جوابش و تحلیلش بماند برای بعد! این¬ک مخاطب این حرف¬های گاهن متناقض و در مواردی حتا متوهم چ کسانی هستند و اساسن جای¬گاه و ارتباط  مردم در این تفکر کجاست؟

از روز بعد از ان¬تخابات, داد و هوار راه انداختند فلانی از فلان گروه نیست, مدرک دانش¬گاهی¬ش چنین است و قس علی هذا. اگر این حرف¬ها واقعی باشد ک هست؛ نشان¬دهنده حقیقتی تلخ است و ان دور بودن هیاهوکننده¬گان از مردم و راه و خواسته¬شان و البته کور بودن چشم شان در مقابل واقعیات. مردم ب صحبت¬ها و برنامه¬های از جنس خودشان رای دادند, روحانی ب دلیل این¬ک حرفش ب خواسته و حرف مردم نزدیک¬تر بود از سوی مردم ان¬تخاب شد. و راهی جز تداوم این تعامل وجود ندارد! بیایید فرض کنیم اقایان خاتمی, هاشمی و عارف از رئیس¬جمهور منتخب حمایت نکردند و دکتر روحانی اولین دیدارهای بعد از منتخب ِ مردم شدن¬شان با ایشان نبود! اقای روحانی در کارزار انتخابات ب هر دلیل یک سری شعار و برنامه و سیاست¬هایی را مطرح کردند, و مردم علی¬رغم یادگار تلخ گذشته, باز هم برای نجات ایران از وضعیت موجود, پای صندوق¬های رای امده گفت¬مان وی را برگزیدند. این¬ک "تدبیر, امید و عقلانیت" نزدیکی بسیاری ب بخشی از گفت¬مان اصلاح¬طلبی ام¬روز ایران دارد نباید سبب جر زدن ِ افراط¬گرایان در این بازی سراسر برد –تا ب ام¬روز– برای ایران شود. دلیلش هم ساده است. این اصطلاحات, ان¬تخاب مردم است و قرار است رویه سال¬های اتی ایران باشد؛ کسانی¬ک از مسیر مردم ب دورند, راهی جز احترام ب ان¬تخاب مردم ندارند؛ زیرا ک عواقب نپذرفتن ان, هزینه ای گزاف بر ملت و مملکت دارد. این غر زدن¬ها و داد و فریادهای ام¬روز برخی, سبب ناهم¬گونی و برهم خوردن هژمونی ب¬وجود امده ی مردم و دولت جدید با محوریت گفت¬مان "عقلانیت" می¬گردد و تن ندادن ب خواست مردم برای "تغییر" و برهم زدن هم¬گرایی ب وجود امده در" اصل مورد نیاز برای نجات ایران ِ ام¬روز و پیشرفت و توسعه" تنها تحقق این اتفاق پربرکت را ب تعویق می اندازد, ن این¬ک سبب از بین رفتن اصل ان گردد؛ ک چنین امری خواسته و ضرورت ایران ام¬روز است. 

در پایان یادمان باشد مردمان ما, ثابت کرده¬اند همیشه از سیاسیون ما جلوتر هستند. و هر چند وقت یک¬بار باید برای رسیدن همین سیاسیون بیاستند و بالطبع هزینه دهند!!


*نام متن (منطقه هـــَز Haz) اصطلاحی¬ست در جوش¬کاری. درواقع ب علت انتقال حرارت و انجام استحاله¬های متالورژیکی رخ می¬دهد. در این منطقه معمولن ترکیب شیمیایی ثابت مانده ولی ساختار و دانه¬بندی فلز در اثر حرارت ناشی از جوش-کاری تغییر می¬کند.



احسان نفیسی - 21رمضان 1392 خورشیدی


 


ان در حکایات تیلیویزیون


 هشدار!!


 بعد از ان­تخابات 88 و ب بازی گرفتن اصل ان­تخابات! البته با هزینه بسیار برای حکومت, ک کاندیداهای مردمی هم هزینه اش را پرداخته اند و هم چنان نیز می پردازند, و در ادامه ان در سال 92 با پدیده شوم تحقیر مقام ریاست جمهوری مواجه شده ایم. این داستان با ممانعت از کاندیداتوری اقای خاتمی شروع شد, با رد صلاحیت اقای هاشمی ب اوج رسید و با برنامه ب اصطلاح مناظره تلویزیونی, علنی و عریان شد.

حکومت این بار قصد کرده لباس ریاست جمهوری را کوتاه کند و هزینه اش را خواهد داد! در مقابل, اما کاندیدا راهی جز این ندارد ک خودش را بزرگ کند تا زیاده­خواهان حکومتی بپذیرند , قد و قواره ریاست جمهوری را ب اندازه اول بازگردانند. این امر یک پیش شرط اولیه دارد, ک همین بدخواهان ثابت کرده اند هزینه اش برای پذیرنده ها بسیار است. رفتن ب سمت مردم و از زبان مردم سخن گفتن. چاره ای جز هم­درد و هم­کلام شدن با مردم نیست. مردمی ک ن تنها هنوز مرهمی بر زخم 88 خویش نیافته اند, ک با این اوضاع اسف­بار ب بی ­ان­گیزه گی روی اورده اند!

 

باید منتظر ماند و دید کدام یک از نامزدهای ریاست جمهوری حاضر ب این کار خواهند شد!

 

 

خرداد92




every body khnows


 راستش اول سلام اقای رییس


     عکس از شهاب آب روشن


سال نو شما هم مبارک. همان اول بروم سراغ اصل مطلب. چون شما بزرگ ترید می پرسم, بالاخره معلم بوده اید! چرا شهر ما باران ک می اید تبدیل می شود ب دریاچه! درست ک دریاچه کنار دریا زیبایی دیگری دارد, اما شاید ما فقط خیابان و کوچه و پارکنیگ و ... اصلن شهرسازی معمولی و درخور یک شهروند درجه ی معمولی می خواهیم همین. شاید یک مقدار ب این فکر کنید ک ما هم شهروندیم ب خدا. شاید ما هم مثل همان پای تخت نشین ک ن, مثل همان شهروندان دیگر ِ عزیز سایر شهرهای عزیزمان ک مردمش حتا ب اندازه ما ساده و خون گرم نیستند, دل مان یک شهر ساده و معمولی می خواهد, ن شهری درخور درامدهای خود!! ما ب شهری "سمت فردا" فکر هم نمی کنیم. ن ب خدا ما حتا ساده تر از انیم ک شما با کمال خون سردی ساحلش را ویران کنید و ما هم بگویم چرا؟؟ ن, ما فقط یک شهر ساده می خواهیم. شهری ک هنگام باران, بتوانیم در خیابان هاش قدم بزنیم. یا حتا فقط ساحلی داشته باشیم برای قدم زدن, و این ک زیر افتاب پاهامان را در اب دریا بزنیم...

ما این قدر مهربانیم ک از شما نپرسیم چرا از هزینه ای ک ما برای ساخت شهرمان می دهیم, شما عکس و امضای خودتان را می گذارید در دید میهمانانی ک امده اند خرید.

ما ان قدر خون گرمیم ک نگوییم, خجالت نکشیدند پل روگذر/زیرگذر را برای شهر فردا می دانند, یا پلاژ بانوان!!

-ب خدا این جا هم اینترنت و ماه واره هست.-

ما ان قدر ساده ایم, ک حالا ک بیش از 14 ماه از حادثه ی دریایی هرمز و مرگ ان عزیزان ِ مهمان و بعدترش تعطیلی ِ تردد شناورهای کوچک – قایاق های معمولی و اتوبوس های دریایی- می گذرد, باز هم نپرسیم سرنوشت مردمانی ک چنان داغ دار شدند یا بی کار, چ شد؟!

 ما ساده تر از انیم ک شما فکرش می کنید یا خودمان حتا. ولی این رسمش نیست. ب خدا ما هم بزرگ می شویم. می رویم مدرسه. ان وقت توی مدرسه چیزهایی را ک در کتاب های غیردرسی می خوانیم یاد می گیریم. ان وقت...

راستی این روگذر/زیرگذر رسالت شرم گین شده. نگاهی بیاندازید در چهره اش می توان دید!

 

فروردین 92

 


خاطره


...


ساعت 4 پسین مسافر کم است, و اگر تاکسی باشد معطلی نداریم. بضی وقت ها هم مم کن است ماشین ها بر سر مسافر جدال کنند!

کسی می تواند مرا مجبور کند سوار ان پراید زرد رنگ نشوم؟ برای من چند دقیقه دیرتر رسیدن, به تر از تحمل پیکان -سفید-ی ست ک ب گواه  امار نسلش منقرض شده!

-مستقیم. – 1000. –ینی چی؟! – نفری 1000 می گیرم, می خواین سوار شین, می خواین سوار نشین! (این ها را راننده تاکسی سمند ِ زرد رنگ, ب یکی از مسافرها می گوید!)

سمت شوفر نشسته ام تا پیکان سپید پر شود.

-خب چ گناهی کرده, اونم باید نون بخوره, خرجی داره خب! این را راننده گفت. و من جواب دادم: خوش بختانه مسئول تاکسی رانی نیستم. و تمام مدت حواسم ب مرد میان سالی بود ک روی صندلی کنج جنوبی ایستگاه اتوبوس کنار خیابان نشسته بود و سیگار دود می کرد, و حواسش پی موبایلی بود ک با ان ور می رفت. مرد برای لحظه ای نگاهش را ب سمت تاکسی چرخاند, ناخوداگاه نگاهم را چرخاندم سمت پیکان.

زنی دست بچه کوچکش را گرفته بود, و روبروی در عقب پیکان ایستاده بود. درحالی ک چادر را ب دهن گرفته, سعی می کرد در را باز کند. دختر هم حاضر نبود دستانش را از دست مادر جدا کند. اما پیرزنی ک صندلی جلوی پیکان را برای نشستن انتخاب کرده, می اید بیرون و با عصبانیت در را می بندد. مستقیم و بدون مکث می اید سمت ما. هم چنان غر می زند. در سیت عقب را باز می کند. می اید تو. در, محکم تر از معمول بسته می شود. می نشیند. چند ثانیه بعد زن ب هم راه دختر کوچکش ب جمع ما اضافه می شوند.

-پس چرا حرکت نمی کنی؟! پیرزن این بار موضوع غر زدن را عوض کرده, از شلوغی ایام عید گله می کند.

مرد باز هم ب فکر نان در اوردن هم کار راننده ی پیکان است. از پشت سر پیکان تکان نمی خورد.

-حرکت کنیم, من دو نفر حساب می کنم! زن در حالی ک هنوز چادر بر لب دارد, این را می گوید و شیشه را پایین می کشد.

در طول مسیر نگاهم می خورد ب بیل بوردی با امضا و عکس شهردار, با مضمون شهری "سمت فردا"! پیرزن از مسافران نوروزی می گوید... یاد سارا می افتم. نوروز 90 بندر بود. بعد از سال ها دوری بابت شرایط تحصیلی و کار مادر. ذهنم می رود ب خاطراتی ک در ساحل هتل هما داشتیم. ب خط هایی ک روی ساحل سورو یادگار گذاشتیم فکر می کنم. چ صحبت هایی ک در دل این ساحل برای همیشه زیر اسفالت می مانند!

-1000 تومن شده. صدای راننده مرا متوجه تاکسی می کند. ادامه می دهد: بعد از 4 سال. البته از فردا شروع می شه!

و چ قدر مردمان ما حال شان خوب است. دستم را بیرون از پنجره گرفته ام, سرم را چسبانده ام روی در. تمام باد را لمس می کنم.

زن ک حالا دیگر چادر بر لب ندارد – این را از ادای کلماتش می شد فهمید. – در حال بحث کردن با راننده است: مگه همین پارسال فلان قد نبود, هنوز ی سال نگذشته, شده بهمان تومن...

ارام می پرسم: اینا کی جلسه تشکیل دادن برای مصوب کردن نرخ نامه جدید؟! نباید جلسه بگیرن؟ ام روز پنجمه عیده خب!!

همه سکوت می کنند, حتا پیرزن ک وارد بحث شده بود. راننده پس از کمی مکث می گوید: اره, حتمن جلسه گرفتن!


10فروردین92