خواب مرا با خود نمی برد.
چ ساده می انگاشتم می توانم گوشه ای بنشینم و زندگیم را داشته باشم ... افسوس، همه، کارم دارند.
همه ی این سال ها و همه ی ادم هایی ک دوست شان دارم و دوستم دارند با تمام محبت شان مرا ب خودم فرو می برند و من زیر دست و پای مهربانی تمام 30 سال زنده گی و دوستان ارام ارام له می شوم.
لبخندم را دود همین سیگار قدر می داند، دودی ک ب حرمت چشمانت از گوشه چکه چکه اشک ها ب پرواز در می ایند...
گاهی دوستانه ها سنگین می شوند و من کمرم را پشت لبانت جا گذاشتم
...