صبح بی دیدار – ذبیح الله صفا
من هم از آغاز شب
انتظار صبح گاهان داشتم.
تا ک آسان تر درآید بامداد
پرده از دیوار و در برداشتم.
*
هم چنان در ارزوی صبح دم
سر ب بالین چشم بر در دوختم.
در تب امید بی فرجام خویش
صبح گویان صبح گویان سوختم.
*
گر چ جانم تشنه دیدار هست
صبح را هرگز ره دیدار نیست.
چشم شب بازست، اما، ای دریغ
دیدگان صبح گه بیدار نیست!...
پ.ن0: مطلب بالا، از مقاله "نشاة جام" از کتاب برگهایی در آغوش باد – جلد اول - اثر غلامخسین یوسفی ست. این مقاله اشاراتی ست از دکتر یوسفی بر کتاب مجموعه شعر دکتر صفا ب نام نشاة جام.
پ.ن1: لینک ویکی پدیا دکتر یوسفی و دکتر صفا
پسانوشت: رسم خط جدید عنوان مقاله دکتر یوسفی و نام کتاب دکتر صفا را پیدا نکردم!