radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است

radioehsan

این وبلاگ نوشته های روزانه من - احسان - است


من تنها بودم


 

می گویند درب کنار پیش خوان –ک از کنار باز می شود–  ان جا نشسته. قد ِ کوتاه دارد و لنگ می زند. همان مسئول است. در بسته است. دو بار محکم در می زنم: کسی در را باز می کند.

- مسئول این جاست؟! - اون طرفه, کنار باجه ها.

- اقا بن دارین؟ - تمام شده.

(خانمی ک کنار من ایستاده کارت کشیده از باجه ِ دم در, ولی پولی دریافت نکرده است!) تا 72 ساعت بعد باید چک کنم! این را همان خانم می گوید. و مرد میان سال می گوید: اگر تا 72 ساعت ب حساب تان برنگشت تا یک هفته فرصت دارید پیگیری کنید!

- چرا تموم شده؟! (ب زن فرصت نمی دهم اصل مطلب را بگوید.) مرد دیگری از ان طرف پیش خوان – همان سمتی ک مرد میان سال قد کوتاه پشت یک نصفه میز نشسته – وارد بحث می شود: نیست دیگه! این را با پرخاش می گوید و یک سری جملات می گوید –مث: فک کرده ک چی! – ک ترجیح می دهم ب ان نپردازم! هم کار دیگری می اید و ارامش می کند.

- من اصن حرفی با شما ندارم. (این را من می گویم!) با ایشون حرف می زنم و ب مرد کوتاه قد ِ میان سال ِ نشسته روی صندلی گردان اشاره می کنم. هم کار ک سعی دارد خیلی خون سرد باشد, این بار می اید و هم راه با لب خند سرد و مصنوعی ادامه می دهد: ببینید دوست عزیز, ارشاد تهران سهمیه معینی ب ما داده, اونم تموم شده!

اقای مسئول وارد بحث شده, این گونه ادامه می دهد: روز اخر نمایش گاهه. می گویم: من چ کنم؟ این ک مشکل من نیست. پیش بینی ش این قد سخت بوده! مرد با همان خون سردی بلعیده شده قبلی می گوید: مشکل من هم نیست. و لبخند نصفه نیمه ای بر لبانش می ماسد و مستقیم تحویل چشمان خسته ام می دهد.

- ینی مسئولش شما نیستین؟!! ... مسئول نمایش گاه کیه؟ - ارشاده, اون لاین و ب سمت راست ورودی اشاره می کند, غرفه 3.

دهمین نمایشگاه کتاب هرمزگان, جابجا در شهر تبلیغ شده با 40% تخفیف. بن های الکترونیکی مختلفی طراحی شده! هر 2 شبی ک ان جا بودم, هم سیستم کارت خوان قطع بود و هم بن ها تمام شده بود! بن 20هزار تومانی در ان روز توزیع نشده و من ِ دانش جوی ارشد هم چیزی ب نام بن 50 هزار تومانی ندیدم!!

ب غرفه مدیریت نمایش گاه می رسم. مرد قدکوتاه دیگری این بار با کت و شلوار و دست در جیب ایستاده, با زوج پیری مشغول صحبت است.

-ببخشین, این داستان بن ها چیه؟! – چی شده!!؟ - بانک می گه بن نداریم! – بانک می گه؟ چرا؟ - می گه سهمیه ای ک ارشاد داده تموم شده. – خب تموم شده. – من چی کار کنم؟! – تموم شده! ... – اقای ارشاد هستن؟! – اره تو محوطه س! ... – بزارین برم ایشون رو پیدا کنم لااقل!

می روم برای یافتن مسئول کلی نمایش گاه, چیزی ک نظرم را جلب می کند, چهره های شبیه ب هم منتظر برای نمایش فیلم های جشن واره عمار – پخش هم زمان با سینمای غدیر – است. بخش جنبی نمایش گاه!


می رسم ب اطلاعات ورودی نمایش گاه.

- ببخشین قربان می شه, مث این ک اقای ارشاد تو نمایش گاه س, می شه پیج شون کنین؟ - ن (با حالت اعتراض و تحکم) ب هر حال جای گاه و حرمت مدیدریت رو باید حفظ کرد! – جای گاه ما مردم چی می شه پس!؟؟

خداحافظی می کنم و می روم تا سال بعد.


چند پیش ناهاد:

1.       احترام ب مردم

2.       نصب راهنمای غرفه ها

3.       ارائه بن کاغذی

4.       اضافه کردن مبلغ بن!

 

بازدیدکننده از دهمین نمایش گاه کتاب هرمزگان – دی ماه 91

 

پ.ن: دهمین نمایش گاه کتاب هرمزگان 10 روز پیش پایان یافت.


نظرات 1 + ارسال نظر
ادریس پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://abi-sourati.blogsky.com

عجبا

کار از عجیب گذشته ادریس جان, عادی شده متاسفانه!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.